درباره وبلاگ


به وبلاگ خود خودتون خوش اومدید...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 169
بازدید هفته : 185
بازدید ماه : 217
بازدید کل : 13903
تعداد مطالب : 74
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


همیشه عاشق
عاشق وشبگرد...




آداب و رسوم تهران قدیم در ماه رمضان


تا چند دهه قبل، ماه رمضان برای مردم ایران شبیه نوروز بود. با آداب و رسوم خاصی که از آخرین روزهای شعبان شروع می‌شد و تا وقتی نقاره چی عید فطر را اعلام می‌کرد، ادامه داشت.


تهران

در ماه رمضان بود که بهترین و مرغوب‌ترین خواروبار، با نازل‌ترین قیمت‌ها به دکان‌ها می‌آمد و در همین ماه بود که سنگ‌های کم وزن و ترازوهای معمولی در دکان‌ها جای خود را به سنگ‌های تمام وزن و ترازوهای دقیق می‌دادند. ماهی که خریدها چندبرابر می‌شد و برکت به خانه مردم راه باز می‌کرد. از آخرین روزهای شعبان، پیشواز شروع می‌شد.

زن‌ها خانه را تمیز می‌کردند، آذوقه و خواروبار می‌خریدند و مردها به غبارروبی مساجد می‌رفتند و از همان شبی که قرار بود ماه مبارک رمضان در آسمان تهران ظاهر شود، خانواده‌های زیادی با آب و آینه و سبزه، راهی پشت بام می‌شدند تا هلال آغاز ماه را به چشم خود ببینند.

ریش کوتاه، چادر بلند

ماه رمضان که می‌آمد، رخت و لباس مردم هم عوض می‌شد. مردها که از شب عید غدیر یا نوروز، صورتشان را اصلاح نکرده بودند، در مراسمی به نام «کلوخ اندازان» که از سه تا یک روز قبل از ماه شروع می‌شد، صفایی به سر و صورتشان می‌دادند و به سر و وضع خود می‌رسیدند.

آن‌ها با خانواده به طبیعت می‌رفتند و هنگام غروب، کلوخی دست می‌گرفتند و رو به قبله می‌ایستادند و می‌گفتند: «خدایا گناهان خود را شکستیم و خود را برای عبادت و روزه ماه رمضان آماده کردیم.» بعد، کلوخ را محکم به زمین می‌زدند و عقیده داشتند كه با شکستن کلوخ، تمام اعمال بدشان نابود می‌شود. ماه رمضان، ریش مردها را کوتاه‌تر می‌کرد و چادر زن‌ها را بلندتر. آن‌ها چادرهای معروف به عبایی‌شان که تا روی پنجه پاها را می‌پوشاند، از گنجه‌ها بیرون می‌کشیدند و به سر می‌کردند.

روبندهای بلند تا نزدیک زانو هم جای نقاب‌های چهار انگشتی قبلی را می‌گرفت و هر نوع آرایشی تا هلال ماه شوال، منسوخ می‌شد. آن زمان، اکثر اعیان هر شب در بیرونی خانه (جایی که محل پذیرایی از ارباب رجوع بود) مراسم افطاری برپا می‌کردند و به مردم افطاری می‌دادند. جایی که عده‌ای از زنان برای حاجت گرفتن راهی‌اش می‌شدند تا نذرشان را ادا کنند. بین زنان تهران قدیم، نذر ظرفشویی برای حاجت گرفتن مرسوم بود و آن‌ها در مهمانی‌های عمومی بعد از آن که سفره افطار جمع می‌شد، به حیاط می‌رفتند و ظرف‌ها را می‌شستند. از دیگ‌های دودگرفته تا دوری و دیس و کفگیر و ملاقه.

تهران قدیم

تعطیلی «پزندگی» و رونق کفن فروشی

ماه نو، کسب و کار بعضی‌ها را هم تعطیل می‌کرد و بعضی را رونق می‌داد. جعفر شهری، در کتاب طهران قدیم می‌نویسد: «...تعطیلی کسب و تجارت، مخصوصاً در نصفه اول روزهای ماه رمضان و سکوت و مردگی و خاموشی و بهت‌زدگی مردم... خاصه تعطیل کامل پزنده‌های ناهار بازاری از قبیل چلویی، دیزی پز، یخنی پز، شیربرنج پز، قهوه چی و امثال آن و کسادی کار حکیم و دوا فروش و حجامت چی و دندان ساز و سلمانی و مشاطه و... خلاف این گونه کسبه، کسبه‌ای بودند که این ماه، ماه کسب و کار و بره‌کشان و رواجیشان بود.

مانند حمامی‌ها، ساعت سازها و علما و وعا1 معرکه گیرها، مسئله گوها، فروشندگان قرآن و کتاب دعا فروشندگان سجاده و جانماز و مقنعه و کفن و... و رواج کامل وصیت و وصیت‌نامه و تعیین وصی و قیم و ناظر و اقدام به امور خیریه و تهیه موقوفات و تصفیه محاسبات و حلال کردن دارایی و اموال شبهه ناک و...»

هر مغازه یک چراغ نفتی

آن زمان که خبری از رادیو و تلویزیون برای اعلام اوقات شرعی به مردم نبود، زمان سحر و طلوع و غروب خورشید، با صدای طبل، دهل، نقاره و دف زنی اعلام می‌شد. در برخی شهرها مردم با صدای نقاره به استقبال اذان صبح می‌رفتند و روزه می‌گرفتند. نقاره زنی که قبل از اسلام به عنوان یک رسم کهن هنگام طلوع خورشید اجرا می‌شد، با آمدن اسلام، جلوه‌ای دیگر پیدا کرد و به سنتی برای اعلام زمان سحر و افطار در ماه رمضان تبدیل شد.

در تهران قدیم، اعلام زمان سحر و افطار با شلیک گلوله توپ همراه بود. چنان که در هر گوشه‌ای از شهر، دو توپ جنگی کار گذاشته می‌شد که این توپ‌ها هنگام سحر و اذان مغرب، 3 بار شلیک می‌شد و اوقات شرعی را به این ترتیب به مردم اعلام می‌کردند. در آن زمان رسم بود یکی دو ساعت مانده به اذان صبح، جلوی در خانه‌ها و مغازه‌هایی که در جایگاه مرتفع و بلندتری قرار داشتند یک چراغ نفتی آویزان می‌کردند تا مردم با دیدن نور آن‌ها، بساط سفره سحری را بچینند.

مردم برای جا نماندن همسایه‌ها از قافله سحری‌خوران، چشم به چراغ همدیگر داشتند. به این ترتیب، اولین نفری که در خانه یا خانه‌های دیوار به دیوار بیدار شده بود، موظف بود دیگران را هم بیدار کند. ابزار بیدارباش هم مشت بود!

زنجیره مشت کوبی

تقریباً از 3 ساعت به اذان صبح مانده، زن‌ها بیدار شده و یکدیگر را برای پخت و پز سحری و آماده کردن سفره سحر همراهی می‌کردند. بیدار کردن مردها هم بستگی به این داشت که اگر سواد خواندن دعای سحر را دارند، زودتر بلند شوند تا دعا بخوانند، در غیر این صورت آن‌ها را تنها برای خوردن سحری بیدار می‌کردند.

از همان اولین بانگ و صدای مناجاتیان در شهر که به خواندن دعای سحر مشغول می‌شدند، کم کم شور و هیجان و سر و صدایی در شهر پیچیده می‌شد که جعفر شهری در کتاب طهران قدیم این طور روایتش می‌کند: «این غوغا و هیاهو در سحرها به جایی می‌رسید که شهر یکپارچه، بانگ و فریاد می‌شد، تا آنجا که نقل است: دیپلماتی اروپایی هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر می‌شود، وقتی آن غوغا و ولوله را می‌شنود، به گمان آنکه مردم به اعتراض برخاسته‌اند یا انقلاب شده است، بازمی‌گردد و فرار می‌کند!»

مردم البته به همین‌ها بسنده نمی‌کردند و برای جا نماندن همسایه‌ها از قافله سحری‌خوران، چشم به چراغ همدیگر داشتند. به این ترتیب، اولین نفری که در خانه یا خانه‌های دیوار به دیوار بیدار شده بود، موظف بود دیگران را هم بیدار کند. ابزار بیدارباش هم مشت بود! همسایه‌ها به دیوار همدیگر مشت می‌کوبیدند و این مشت کوبی، اتاق به اتاق تا آخرین اتاق حیاط ادامه داشت. شروع مشت‌کوبی هم از اتاقی بود که یا ساعت شماطه‌ای داشت یا ساکنانش سحرخیزتر و سبک خواب‌تر بودند.

تهران قدیم

چند انگشت حلوا قبل از کوفته نخودچی

غذای سحر به تناسب فصل‌های سال متغیر بود، اما آنچه گذشته از مخلفات، غذای کامل سحر به حساب می‌آمد، غذاهای پر گوشت و پرچربی در زمستان و غذاهای کم گوشت و کم چربی برای تابستان بود. چیدن سفره افطار و افطاری کردن هم برای خود آدابی داشت، اول با نصف استکان آب گرم که گاهی شیرین بود، روزه خود را باز می‌کردند و بعد با خوردن دو تخم مرغ عسلی، چند انگشت حلوا و چند لقمه نان با پنیر و چای شیرین به خوردن ادامه می‌دادند که گاهی با آش رشته و جو هم همراه بود.

شام افطارها هم تقریباً کم و بیش به این صورت تهیه می‌شد که مقداری از آن جزو مخلفات و مقداری جزو غذا محسوب می‌شد. مثلاً بورانی اسفناج با ماست، حلوا ارده، ماست و لبو را اول می‌خوردند و در آخر، شام آورده می‌شد. شام تهرانی‌های قدیم در ماه رمضان، بیشتر از غذاهای نخوددار مثل کوفته شامی، شامی لپه و کوفته نخودچی بود که معتقد بودند روزه‌دار را جان دارتر و قوی‌تر می‌کند.

شب زنده‌داری در زورخانه و قهوه خانه

شب‌های رمضان هم مردم تهران برای خود سرگرمی‌هایی داشتند. عده‌ای بعد از افطار و خواندن نماز از یک محل به محل دیگری برای دید و بازدید می‌رفتند. آن‌ها که ورزشکار بودند به زورخانه می‌رفتند و جوان‌ترها هم گاهی به قهوه خانه‌ها سر می‌زدند. مساجد محلات هم از شلوغ‌ترین مراکز برای گذران وقت روزه داران بود.

در واقع شب نشینی‌های ماه رمضان، از جمله مهمانی‌های با نشاطی بود که همه مردم تهران از آن استقبال می‌کردند. در این شب نشینی‌ها بود که زولبیا و بامیه برای پذیرایی از مهمان آورده می‌شده است و چون وقت بیشتری داشتند، کتاب خوانی و قصه سرایی و افسانه پردازی‌ها و امثال آن نیز نقل مجالس می‌شد که تقریباً تا سحر طول می‌کشید.

چشم به راه تلگراف از کربلا

نزدیک به غروب شب اول ماه شوال که می‌شد، مردم از لحظه غروب تا یک ساعت از شب رفته، روی بام‌ها و گل دسته‌ها و بلندی‌ها می‌ایستادند و دنبال ماه می‌گشتند. اگر ماه را به صورت اجماع می‌دیدند، فردا را عید می‌گرفتند وگرنه منتظر رسیدن تلگراف از کربلا و نجف می‌شدند و اگر خبری نمی‌رسید، خودشان تلگرافی را به علما می‌فرستادند و کسب تکلیف می‌کردند.



یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:رمضان ,, :: 16:31 ::  نويسنده : عاشق شبگرد...

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد